-
برگی از تاریخ!
جمعه 5 شهریور 1395 13:55
در ابتدا صندلی به منظور گذاشتن لباس بر روی سطح و برآمدگی های آن ساخته شد اما به خاطر شکل خاص آن بعدها به عنوان جایی برای نشستن نیز کاربرد پیدا کرد! وبلاگ ساعت شنی- آبان داد مورخ: 1395/06/05
-
و بعد از کنکور!
یکشنبه 27 تیر 1395 02:23
مثل اینکه کیلگارا چند روز پیش در مورد روزای آخر برای کنکوریا پست گذاشته... من با خودم درگیر تر از این حرفا بودم که حتی روز کنکور یادم باشه امروز کنکوره مثلا!! شاید چون خودم پارسال پشت کنکور بودم و دوستای زیادی پشت کنکور نداشتم. به هر حال منم به ذهنم رسید در مورد روزای بعد از کنکور پست بذارم! هر چند وبلاگ من احتمالا به...
-
سختی...
سهشنبه 8 تیر 1395 20:14
چیزی که تو سختیا باعث میشه به خودم بگم: طاقت بیار، امید اینه که بعدش بگم: سخت بود ولی الان چیزای بیشتری رو حس و درک میکنم... + من همونم که ازم پرسیدن: آیا قبول میکنی جانشین خدا در زمین باشی؟ و من به خودم ظلم کردم و قبول کردم.
-
چه زود دیر می شود
شنبه 5 تیر 1395 02:19
واقعا 19 روز از رمضان گذشت؟ باورم نمیشه... یه جا که میخوندم که مفهوم زمان نسبیه... از 20 سالگی به بعد زمان اون معنی که قبلا داشته رو نداره... سریع تر میگذره... دیگه مطمئن شدم همینطوره.. نا امید کننده هست که این حرف درست بوده.. می ترسم.. می ترسم زود به نقطه ای برسم که دیر شده باشه...
-
روش برنامه ریزی برای فرجه
چهارشنبه 26 خرداد 1395 17:31
برای برنامهریزی کتاب هایی که باید بخونی بر میداری نگاه میکنی ببینی چند صفحه هستن و چقدر وقت میگیرن... جزوه ها رو هم همینطور... بعد برنامه ی امتحانی رو برمیداری نگاه میکنی ببینی واسه هر امتحان چقدر وقته بعد دوباره کتاب ها و جزوه ها رو نگاه میکنی میبینی زیادن... دوباره برنامه ی امتحانی رو نگاه میکنی میبینی نمیرسی......
-
من عاشق خوابم!
یکشنبه 16 خرداد 1395 15:43
من عاشق خوابم! وقتی میخوابی ذهن بیکار نیست... داره هلاجی و هضم میکنه مطالبو... مثلا من میگم بعد از درس خوندن باید یه دور خوابید! بعد درس قشنگ هضم میشه که با یه مرور تثبیت شه یا حتی اگه یه مطلبو متوجه نمیشی بعد از خوندنش باید دیگه ولش کنی و بخوابی! وقتی از خواب بیدار شدی راحت تر متوجهش میشی... مشکلات رو هم همینطور......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 14:27
الآن به یک نکته ی ظریف پی بردم! تو پست 4 اردیبهشت گفتم از ترم بعد اینقدر بی خاصیت نمیشینم سر کلاس، پس ترم بعد هم همینقدر بی خاصیت میشینم سر کلاس! چون اگه واقعا متنبه شده بودم میگفتم: از امروز اینقدر بی خاصیت نمیشینم سر کلاس! :/
-
ای خداااااا... همه چی قر و قاطیه چرا! :/
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 14:30
هیچوقت باورم نمیشد بیام ابراز ناراحتی کنم از اینکه چرا بزرگ شدم! :| فکر میکردم و همچنان میکنم که هر روزی از زندگی جالبه... تجربه ی 20 سالگی همونقدر جالبه که 10 سالگی و 60 سالگی... ولی الان چطور بگم که این روزا جالبه؟ حالا باید وقتی اخم کردم به این فکر کنم که چرا باید الان بزرگ شده باشم... که چرا باید الان به این فکر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اسفند 1394 01:27
6 ماه داره از دانشگاه رفتن من میگذره و من از روز اول تا الان دارم ب این فکر میکنم که حالا بعدش میخوام چیکار کنم ؟ :|||||| اول اینجوری بود که دیدم بعضیا جدی جدی دارن فکر میکنن دارو ی ضد سرطانی چیزی بسازن یه دردی کم کنن! خب این برای یه دانشجوی داروسازی نباید عجیب باشه ولی من تو این وادی نبودم موقع انتخاب رشته! :| یعنی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفند 1394 13:43
تاریخ اخرین پستا رو نگاه کردم... گویا حدودا سه ماه میشه ک وب نویسی رو بیخیال شدم! چقد زیاد! :/ این پست اخری هم همینجوری یه دفعه هوس کردم بنویسم نمیدونم چرا! ولی الان ک اونو نوشتم و به چند تا وبلاگ سر زدم، دوباره مزش اومد زیر زبونم!!! قبلا از دیدن وبلاگایی ک مثلا یه پست میذاشتن، میرفتن دو ماه دیگه میومدن، بعد دوباره...
-
خسته شدم
سهشنبه 4 اسفند 1394 12:59
اینجا، خوابگاه، ساعت 12:43 بعد از ظهر... دراز کشیدم و سرم از فکرهای هر روزه سنگین است... فکرهای ساکن و چسبنده! رهایم نمیکند... فقط دست می اندازد و جای جای مغزم را مختل میکند... فقط پا میگیرد جلوی پایم و از رفتن بازم میدارد... بارها سعی کردم تکلیفش را مشخص کنم که تمام شود ولی نمیشود... هر وقت فکرش را از سر میگیرم،...