آبان داد

آبان داد

ساعت شنی
آبان داد

آبان داد

ساعت شنی

خدایا آشوب ترینم آرومم کن...

میدونی،

من باید بیشتر با بقیه دعوا میکردم... بیشتر باید برای چیزی حقم یا حقیقت میدونستم، اصرار میکردم و میجنگیدم.

اون موقع شاید قوی تر بودم.


این جدالا واسه من سنگینن... 

هنوز دستام میلرزن،  از بی عدالتیا زود عصبی میشم،  هنوز اینکه تو بحث متهمم کنن خیلی برام آزار دهنده هست...

ولی دارم کم کم یاد میگیرم. 


خیلی خنده داره که اینا نوشته های یه دختر 22 ساله هست... ولی به هر حال اینا چیزاییه که الآن دارم یاد میگیرم!

فقط کاش قوی تر بودم 

من هنوز گریه هام زیاده فقط کسی نمیبینه..

واسه دوستم تعریف کرده بودم که من وقتی ابتدایی بودم تا میگفتن بالای چشمت ابروعه گریه میکردم!


وقتی دعوامون شده بود گفت تو هنوز همون بچه ای فقط بزرگ شدی!


چرت زیاد میگفت ولی اگه یه حرف درست زده باشه همونه!



فانتزیای ساعت 4 صبح!

از فانتزیام اینه که امام زمان ظهور کنه بگه اینکه میگن بعد از اذان صبح نباید چیزی خورد تحریف شده! درستش اینه که بعد از طلوع آفتاب نباید چیزی خورد!!!!! :|||||||




حدود ساعت 3:50 صبح بود که داشتم غر میزدم که واقعا چرا روزه میگیریم

هم اتاقیم گفت به این فکر کن که حتی اگه ما ندونیم خدایی که همه چیزو میدونه دستور داده و حتما دلیلی داره

نا امید تر گفتم به خاطر همونه وگرنه آدم عاقل که روزه نمیگیره!

گفت برا من فایدش اینه که در مورد کارا و حرفام بیشتر رعایت میکنم.

و اینجا بود که گفتم آها! این خوب بود! 


تنها دلیل قانع کننده باید همون مراقبه باشه وگرنه که دیگه هیچی این ریاضتو توجیه نمیکنه :/