آبان داد

آبان داد

ساعت شنی
آبان داد

آبان داد

ساعت شنی

که نره از دست!

یه آهنگه بود سال کنکور عاشقش بودم... انگیزه میگرفتم و اینا... 

خیلی سرچ زدم جاهایی از آهنگشو که یادم میومد ولی پیدا نکردم دانلودش کنم... که وانگهی! امروز که پوشه های لپ تاپمو میگشتم  دیدمش!

خلاصه که الان دو تا کپی تو لپ تاپم ازش دارم و یه کپی تو هاردم و تو گوشیمم دارمش! 

از خوبی های دفتر خاطرات

کاش قبلا بیشتر از حس هام نوشته بودم.

دفتری که مال 5، 6 سال پیش بود و خوندم... حس های زمان  پشت کنکور، خود کم بینی، شرم ...

 حس هام عوض شدن.

من واقعا خیلی روی خودم کار کردم، خیلی کتاب خوندم، پیشنهاد های روانشناسی رو انجام دادم و هر جا به مطلبی برخورد کردم که فکر کردم به دردم میخوره دنبال کردم. 

و بیگانگی من با همه حس های چند سال پیش ثابت میکنه من موفق بودم... 

خودمو بیشتر قبول دارم و دوست دارم. اعتماد به نفسم بیشتر شده.


چند روز پیش که دلشوره داشتم، دنبال یه دفتر میگشتم ذهنمو خالی کنم و این دفترو دیدم. فقط ورق زدن دو صفحه کافی بود که به جای ناله، همه ی صفحه ی جلوم پر از شکرگزاری بشه.


قبلش دوباره خودمو به انتقاد گرفته بودم ولی با تورق اون دفتر دیدم من دونه دونه آجرهای اینی که الان هستم رو  با تلاشم گذاشتم روی هم... .

اینطوری نیست که جایی که باید باشم نیستم،  من مسیر خوبی رو پشت سر گذاشتم و قطعا میتونم روز های عالی رو بسازم

هوا یه جوریه آدم دلش میخواد یکی از پرونده های غمناکو بیاره بیرون زار بزنه! همینجور الکی! 

خوشبختانه پرونده ی دم دستی وجود نداره. باید برم تو خاطرات یکی پیدا کنم که حوصلم نمیشه! همینجور پوکر ببینم چیکار میکنم :|