بدترین قسمت تنها در خانه اینه که میفهمی تنها نیستی و یه حشره ای (که معلوم نیست ملخه یا پروانه ست یا چی) هم هست و تو گمش کردی! (چونکه رنگش خاکیه!)
و ساعت از 2 گذشته و فردا هم باید بلند شی بری سر کار! فلذا باید سعی کنی با چراغ روشن بخوابی! (که اگه حرکت کرد پیداش کنی! که در واقع با این وضع نمیتونی بخوابی!)
+ خوبی حشرات اینه که فقط من نیستم که از اونا میترسم و اونا هم به همون اندازه از من میترسن! :|
+ آپدیت حدود ساعت 3 و نیم!: این حشره این فهم رو داره که کجا بشینه که به احتمال کمتری گیر بیفته! و زرنگ هم هست که وقتی ماهیتابه رو به سمتش میبری در بره! و حتی میفهمه چی خطرناکه و باید در بره و چی خطرناک نیست و لازم نیست وقتی جوراب به سمتش پرت میشه حرکت کنه! :|
ایشالا آپدیت نداشته باشم دیگه و بگیرم بخوابم!
+ پنج دقیقه بعد : نه اونقدرام زرنگ نبود و زیر ماهیتابه گیرش انداختم! بله من نمیتونم هیچ کار دیگه ای بکنم و تنها راهکارم گیر انداختنشون زیر لیوان و قابلمه و ایناست تا بابام برسه فراریشون بده یا بکشدشون!
ش ب خ!
+خانه ای که خانه ی من نیست!