آبان داد

آبان داد

ساعت شنی
آبان داد

آبان داد

ساعت شنی

و بعد از کنکور!

مثل اینکه کیلگارا چند روز پیش در مورد روزای آخر برای کنکوریا پست گذاشته... 

من با خودم درگیر تر از این حرفا بودم که حتی روز کنکور یادم باشه امروز کنکوره مثلا!! شاید چون خودم پارسال پشت کنکور بودم و دوستای زیادی پشت کنکور نداشتم.

به هر حال منم به ذهنم رسید در مورد روزای بعد از کنکور پست بذارم!  هر چند وبلاگ من احتمالا به زحمت اندازه ی انگشتای یه دست خواننده داشته باشه، که حالا بخواد یکی از اونا هم کنکوری باشه! 


بعد از کنکور من نشستم بیشتر درسا رو درصدام رو چک کردم و دیدم، بله! جدی جدی خراب کردم رفته!!! اعصابم خورد شد ولی بیشتر حس ناراحتی بهم غالب بود... گفتم مامان، من قبول نمیشم... اول گفت هنوز معلوم نیست، ولی متاسفانه حس کردم باور کرد! خب درسته من جدی حرف میزدم ولی وقتی یکی از انگیزه های درس خوندنت اثبات خودت به خودت و بقیه باشه این غم انگیزه! داییم پرسید چطور بود؟ گفتم بد بود... سکوت کرد.

بابام مسافرت بود، شب زنگ زدم بهش، گفتم بابا چیکار کنم، حساب کردم قبول نمیشم... 

اصلا حرفم روش اثر نداشت، با صدای بلند و صاف گفت، اصلا هنوز معلوم نیست، اشتباهه از الان ناراحتشی، نشد هم نشد، اصلا سال دیگه!

حتی این صدا انرژی میده!  حرفا هم که جای خود داره!


ولی من داروسازی که میخواستم قبول شدم، دولتی (یا ملی!) هم قبول شدم  دیگه درگیر کنکور سراسری نیستم، یکسال از کنکور دادنم میگذره و حتی دیروز یادم نبود که قراره کنکوری باشه!


خواستم بگم به هر حال به حستون اکتفا نکنین! به همه هم نگید خراب کردید! :/

خراب هم کنکور داده بودید مهم نیست، اینا ارزش و الزاما کیفیت آینده ی شما رو تعیین نمیکنه.


شاد بودن فقط به خود فرد بستگی داره، 

شاد باشید.


نظرات 3 + ارسال نظر
kilgharrah شنبه 2 مرداد 1395 ساعت 02:58

یه رنج خاص باید باشه ولی تضمینی نیست دیگه، قانون احتماله. شاید یه سالی سوالا لو رفته بود. :دی
اون ایده ی فرض کن الآن می خوای جواب بدی ایده ی خوبیه. منم گاهی که خیلی نیاز داشتم به جوابم ازش استفاده می کردم. ولی می دونی بد بختیش چیه؟ سوالای شک دار!!! مثلا یکی هست تو بین گزینه ی یک و سه شک داری. بعد به خودت می گی بذار بزنم یک... نه... بذار بزنم سه... نه همون یک خوب بود. بعد تهش هم یادت نمی آد آخر با یک خودت رو متقاعد کرده بودی یا با سه. :))) بعد تو اگه کلا خیلی آدم شک کننده ای باشی بد بخت می شی به این نحو. مثلا یادمه مجبور بودم با هر سوال شک دارم یه درصد مختلف در بیارم.

من حاضرم بیام اون جمله ی ته رو بهت بگم. ولی تو حداقل دو سال پیش به پایین. الآن همه چی مسخره و بزرگونه شده. اون موقعه نوجوون بودیم و به معنای واقعی کلمه خوش حال. تازه آدم خوشحال که از گذران زمان راضی نمی شه خب!

یعنی این فرض اول دیگه هیچ جوره به ذهنم نمیرسید!!!!
آرهههه، دقیقا این شک دارا مصیبت بود... یادمه یه بار فرض میکردم همه شک دارا رو غلط زدم، یه بارم با فرض درست بودنشون درصد میگرفتم بعد بین این دو تا میشه درصد احتمالی! :|
یا شایدم یکی در میون میگفتم اینو درست زدم اینو غلط!!! یه چاره ای اندیشیده بودم به هر حال!

اون بشر شرایط سنی باید داشته باشه! منم دو سال پیش به قبل دغدغه های این مدلی که الان دارم نداشتم که..
از گذران زندگی راضی نبودن یعنی نا امید بودن! اگه بدونی آینده هم همینطور گل و بلبله چرا ناراضی باشی؟!

کیلگ جمعه 1 مرداد 1395 ساعت 14:21

واو تو هم پستمو خوندی؟
^_______^
خیلی می ستایم اینایی رو که می شینن چک می کنن بعد کنکور.
آخه ببین به یکی دیگه هم داشتم می گفتم، بالفرض تو همه رو بالای هشتاد هم زده باشی بازم بازم بازم امتحان نسبی هست. شاید خیلی بدیهی بوده باشه و همه ی ملت بالای نود زده باشن و تو هیچ جا قبول نشی.
چک کردن فقط حال خودت رو خراب تر می کنه.
هر چند من پارسال بدون چک کردن می دونستم چه سرنوشت شومی انتظارم رو می کشه! :)) بعد کنکور هم مثل مرده ها فقط افتاده بودم زمین، به زور بهم آب و غذا می دادن دوباره از هوش می رفتم. :))) کنکور تنها امتحانی بود که اصلا حتی جرئت چک کردنش رو هم نداشتم.
تازه شماها چه جوری یادتون می مونه چی زدین سوالا رو؟ من الصا حافظه م خوب نیست یادم نمی مونه چی زدم که چکش کنم... :|
خیلی خوبه که اینقدر راحت بهت می گفتن فوقش سال بعد. به منم می گفتن... ولی متاسفانه با یه لحن انزجار برانگیزی که از مکان و زمان و هرچی هست ونیست متنفر می شدم. یعنی می دونی مطمئن بودم اگه سال دوم بمونم هیچ کس حتی نزدیک ترین نزدیکانم هم پشیزی حمایتم نخواهند کرد. کما اینکه همون سال اول هم من حمایت خاصی ازشون ندیدم. :)
حس م هم که تهش درست درومد. معمولا خیلی کم می آد حس هام بهم اشتباه بگن. ولی در کل اینکه آره دیگه، می گذره... بزرگ می شی، یادت می ره. :{
حس می کنم خیلی وقته دارم وانمود می کنم شادم ولی نیستم. می فهمی... هوم.

ما همه ی پستای شما رو میخونیم! ؛)
ولی تقریبا هر سال یه رنج خاص باید باشه درصدا. ضمن اینکه از اونایی که سطحشونو میدونی میپرسی شما چند زدین و دستت میاد باید چند میزدی.
چک کنی بهتره، آمادگی بیشتری برای نتایج داری... و یه فکر چاره کردی براش...
منم فکر میکردم یادم نیست چک که میکردم فهمیدم یادمه! :))))))) حتی یادم نبود چندتاشو میگفتم فکر کن الان میخوای جواب بدی! چی میزنی؟!
الان این بابای من که اینقدر راحت گفت سال بعد، سال قبلش هر دو دقیقه یه بار میگفت انتخاب رشته کن نمون پشت کنکور! فکر کنم فقط برای دلخوشیم گفت! شایدم اون موقع امید نداشته اراده نشون بدم، بعد دیده از عهدش بر میام :/
نمیدونم... برم بپرسم ازش :||||||||||||
ولی خودم نمیموندم دیگه... روانی میشدم رسما!

تو خلوت غمگینی یعنی؟

کاش یه بشر میومد جلوی من میگفت: من راضی و خوشحال و شادم و تو ذهنم گره ندارم و از گذران روزام راضی ام :|
تا به زندگی امیدوار بشم!!

sani یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 03:27 http://koochehgard.blogsky.com

ی روزم می رسه ک میبینی کنکور مهم نبود. مهم بود و نبود و حالا انقد سوال تو ذهنت داری که وقت پرسیدنشونم نداری و کنکور میشه ی بازی ک بچگیا کردی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد