آبان داد

ساعت شنی

آبان داد

ساعت شنی


متنفرم که اذیت کردن من آسون ترین کار دنیاست...


فقط با یه چیز خودمو دلداری میدادم که رشته ی مورد  علاقم که روانشناسی بود نرفتم ، که کمتر با غم و غصه و درد های مردم سروکار دارم، و با پتانسیل تغییر مودی که در خودم میدیدم فکر میکردم حتما افسرده میشم. 

نمیدونستم داروسازی هم همین کارکرد رو داره... استرس دائمی امتحان و نذاشتن وقت برای هیچ غلط دیگه ای...

مأیوسانه خواهش کنم؟!

کیلگارا سردر وبلاگش نقل به مضمون! نوشته که اگه منو میشناسید به روم نیارید!

و حقیقتا من از همون اول که خوندمش درکش نکردم 


اونایی که میگن اگه منو میشناسید لطفا اینجا رو نخونین! با وجود اینکه تلاش مأیوسانه ای هست! رو باز بیشتر درک میکنم. 


من دوست داشتم اگه کسی منو میشناسه بهم بگه که من بدونم و برم سفره ی دلمو یه جای امن تر باز کنم!


بی رحم...

تا عکسشو دید گفت چقدر زشته!


این اولین چیزی نیست که من وقتی به دوستم نگاه میکنم میبینم :(


Timing

There is a defined time for leaving the person or situation, before you get insulted or mistreated or be asked to leave, whether gently or rude... 


I'm trying to find out the time...


که گر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم...

ازونجا که دیگه ماشالا وبلاگم ترقی کرده و روزی دو سه تا بازدیدکننده میاد و میره 

بر خودم لازم دونستم اومدن سال جدیدو تبریک بگم. :)


مبارک و پر از موفقیت باشه براتون...


این حوالی دانشجو ی داروسازی وبلاگ نویس داریم؟! 

لرزون لرزون... ترسون ترسون...

اولین پست حاوی مضمون انتقادی نسبت به کشور! رو گذاشتم تو گروه فک و فامیلمون‌!

میدونم حرفای اعتقادی و سیاسی تو گروه ها گذاشتن نکوهیده هست و توصیه نمیشه و اینا

ولی از وقتی از رییس جم هور منتخب خانوادم علیرغم اینکه  اون موقع که جو انتخاب بالا گرفته بود جک هایی که به نفع اون و ضرر رقیبش بود رو فوروارد میکردم و کیف میکردم که جواب دندان شکن دارم! نتونستم دفاع کنم 

وقتی حدودا راهنمایی و اوایل دبیرستانم بود

تصمیم گرفتم صبر کنم 

صبر کردم تا وقتی به یه نتیجه گیری و جبهه گیری مطمئن برسم

و الان جایی ام که به هیچ جبهه ای تعلق ندارم و ارزش های خودمو دارم که با هیچکدوم فیت نیست! 

ولی خیلی وقته اجتناب کردم از ابراز خودم مخصوصا اینجور موضوعات و مخصوصا بین اقوام... 

و این شاید اولین خودابرازگری من به این شکل و در این مورد حساب میاد! 

و بابتش خوشحالم! 

حالا گندشو در نمیارم که بخوام چیزی که فکر میکنم درسته رو بکنم تو حلق همه!

و حرفایی که سر یا ته یه طیف هست که معمولا درست هم نیستن و رگ گردن بعضیا رو قلمبه میکنه بزنم! یا حرفایی که برداشت های اشتباه و پرزحمت و بی ارزش رو داره بزنم...

ولی یه مقدار ذهنم منظم و منسجم تر شده و خوشحالم ‌‌! همین! :)


به اینجا رسیدن برای منی که تا مدت ها حرفای مخالفی رو دریافت کرده بودم و هر حرف جدیدی به زحمت از فیلتر و تردیدها و نقد های اون ها عبور میکرد راحت نبود

ولی رسیدم... 

و بله. هنوز محافظه کار و پرتردیدم

ولی ایرادی نداره. حتی اگه اشتباه باشه از قبولش هراسی ندارم. ذهن من میتونه بپذیره، البته با استدلال.


و راستی! من در مورد تئوری ها و ارزش هام به مصالحه رسیدم. نه اشخاص! پس هنوز کسی رو حمایت یا شماتت یا طرفداری نمیکنم. صبر میکنم... هنوز صبر میکنم 


اممممم... 

چیزه...

تکراری شده دیگه... میدونم... 

ولی  دوباره امتحان دارم حس درس خوندن ندارم :|

این دفعه به خیلیا غر زدم ولی جواب نگرفتم هنوز :|

امتحانیه که نباید خراب شه و من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم. کیفیت هم نداره خوندنم. 

میشه همزمان هم سرخوش بود هم عاقل؟ :/